سلام خدای مهربانم
سلام عشق من
سلام به خودم ، خودی که گمش کردم
ساعت 11.15 چهارشنبه 4 دی 92 هست . کمتر از یک ساعتی مونده بشه پنج شنبه .
عشق من امیدوارم و کلی هم دعا کردم پنج شنبه هیچوقت نیاد . که اگه بیاد و تو از ایران بری میشه پایان عشق من و تو .
آخه نمیدونی عشق من ! نمیدونی چقدر سخته و دردآور که از یه چیزی یه اتفاقی خبر داشته باشی که میخواد بیفته ولی نتونی جلوشو بگیری. نتونی مانعش بشی.
خدایا ازت ممنونم که بهم عشق دادی . می دونم و بهت اعتماد دارم که رنج در عشق هم هست به خودت دعا و توکل میکنم عشق منو که هدیه ی خودت بهم برگردون . من عشقمو از خودت میخوام ، میدونم اگه بهم دادی یعنی مال من بین منو عشقم فاصله افتاد ، تو که خداییوخدایی خوب میدونی از همه چیز با خبری رحمیئکن به دل شکسته ام و چشماهای بارونیم.
دلم میخواد همین الان بهت زنگ بزنم گوشی رو برداری و بدون احول پرسی بهت بگم . نروعشق من . نرو . به خدا من تو رو دوست دارم . من تو رو عاشقانه دوست دارم به همون عشق پاکی که بینمون بود قسم دوست دارم.بیا عشق پاکمون که لمس تن و جسم و رابطه ی جنسی در اون جای نداشت دوباره زنده اش کنیم.بیا کنارم بشین . بیا به چشم های بارانی امشب من نگاه کن قول میدم بهت اگر چیزی جز دوست داشتن در اون دیدی دیگه عاشقت نباشم . دیگه نگم عشق من.
خدایا امشب عجیب حالم!
میشه بیای کنارم بشینی؟
من چیزی نگم
وتو ازچشمام همه چیزو بخونی
وبگی بیا این هم عشق تو.